باورکنید نشدکه ننویسم...
بیادامپراطوری که همسرش (( دونگ یی)) را دوست داشت!
توجه:این متن جدای از دوست داشتن این فیلم وهرنوع برداشت دیگریست وهدف فقط شرح عنوان این متن است!
- امپراطور از مقامش گذشت از امپراطوری اش گذشت ازندیمه وخدمتکارها وهمه آنانی که گوش به فرمانش بودن گذشت از ثروتش گذشت از علایق قصرگذشت از رختخواب راحت ازساختمان مجلل از غذاهای متنوع از سایبان گذشت او ازهمه چیزش گذشت فقط بخاطر یک چیز (( عشق))
_ آره همین اسمی که با شنیدنش لبخند تلخی روی لبان ما نقش می بندد پس توصیه میکنم کسانی که حوصله آن را ندارند از خواندن ادامه ی ان صرف نظر کنند.
_ امپراطور به همسرش گفت تو باارزشترین چیزی هستی که من دارم وبا ازدست دادن چیزهای دیگر چیزی را از دست نمیدهم چون تو برای من در کنارمن هستی.
شاید دوست داشتن همین باشد : فهمیدن... گذشتن... رسیدن!
خانه کوچک وحقیرانه یی که امپراطور وهمسرش میخواهند در آن زندگی کنند خیلی کوچکتر از قصر است...حلقه یی که امپراطور در بازار دست فروشان خرید هنوز در دستان همسرش است حلقه یی بسیار ساده( که اصلا قابل مقایسه نیست باحلقه بانوجانگ خدابیامرز)
_ دونگ یی دختر یک رعیت است ....فرزندیک پیرمرد کالبدشکاف... نجیب زاده هم نیست... یابقول خودمان عروس باکلاسی هم نیست فقط رویاهای قشنگی دارد.... که آن هم در دنیای حاضر اصلا نمی ارزد!!!
زوجهای جوان خودمان که برای هم میمردن حالاکجاهستند؟ سرخونه زندگی شون؟؟؟!!!
نه... فقط در دادگاه های خانواده میتوانی پیدایشان کنی!!! آنهایی که در شروع زندگی برای هم میمردن حالاخودشان را به آب وآتش میزنند که ازهم جدا شوند...
برادر من... خواهرمن...
شمااشتباه کردید... شمانباید برای هم میمردید... بلکه اگرهمسراتان خوب بود ودوستش داشتید تا پای مرگ باید برایش زندگی می کردی... زندگی!!!
چرا به خودمان دروغ میگوییم ... مایی که دوست داشتنهایمان را میگذاریم فقط برای اوایل زندگی مان...
تویی که به من نیاز داری... منی که به تونیاز دارم... برایت دعا میکردم خیلی قبل تر از آنکه بیایی بیمه ات میکردم( بیاد بیمه دستگیر بی دست حضرت ابوالفضل علیه السلام) چرا حالا به خاک کشاندن مان شده آرزوی بزرگمان...
چرا مشکل مان را مثل دوآدم بزرگ متعهد حل نمیکنیم... چرا من دردم را به تو نمی گویم یا توبه من.... چرا برای دیگران به ظاهر می خندیم اما باهم ودر کنارهم... !!!
چرا من پیش پدر ومادرم میروم وتو پیش دوستانت ... چرا چمدان رفتن را از دستان من نمیگیری...
چرا بایداین عاشقانه ها رافقط در فیلمها دید آن هم در فیلمی مثل دونگ یی!!!
همه مشکل دارند حتی پولدارترین آدمها نیز نگران چگونه نگهداری پولهایشان هستند...ماکه میدانستیم زندگی در کنار شکرش نمک فراوان دارد... ولی چرا بایک اخم کوچک دل بریدیم؟!!
چرا در حریم محبت من وتو مال دیگری به چشممان آمد...
_ تومقصری... تومقصری.... تومقصری.... تومقصری...
من مقصرم ... من مقصرم... من مقصرم... من مقصرم...
همیشه دنبال همین بودیم تااثباتش کنیم هیچ وقت نخواستیم حل کنیم.... همیشه فوتبال مهم تر بود... همیشه دوستان مهمتر بودن... همیشه لباس وغذا مهمتر بود... همیشه تفریح مهمتر بود... پس خودمان چی؟!!
مامهم نبودیم... کجای راهیم؟؟؟ جدایی؟؟؟؟ این خنده دار از کلمه ی عشق نیست بی معرفت!
منبع: http://www.atlit.blogfa.com/