يــــادش بـخيــر اون وَخـتا

تغذیه نسل امروز


آقا ردای سبز امامت مبارکت
پوشیدن لباس خلافت مبارکت
ای آخرین ذخیره ی زهرای بی حسین
آغاز روزگار زعامت امت مبارکت
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ،
وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الاَْرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ،
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَاِلَيْکَ الْمُشْتَکي، وَعَلَيْکَ الْمُعَوَّلُ
فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،
اُولِي الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ،
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ،
يامُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
اِکْفِياني فَاِنَّکُما کافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّکُما ناصِرانِ،
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ،
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکْني اَدْرِکْني اَدْرِکْني،
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل،
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ،
بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
آتش زدن عکس امام خمینی
جشن توی استادیوم ورزشی برگزار شده و بخاطر تبلیغات زیاد کلی جمعیت اومده بود
مراسم به طور زنده از تلویزیون پخش میشد
یکی از برنامه ها آتش زدن عکس امام خمینی ره بود
می خواستند شخصیت حضرت امام ره رو پایین بیارن
وقتی عکس امام وارد استادیوم شد ، همه برای دیدن آتش زدن عکس پایکوبی کردند
در احادیث مختلفی آمده است که اگر درجه مرد از زنش بیشتر باشد زنش به همسری او در می آید ولی اگر درجه زن از شوهرش بیشتر باشد به اختیار خود یکی از مردان بهشتی را برای شوهری خود انتخواب می کند زنانی که در دنیا نیز شوهری نداشتند مردی را از مردان بهشت برای شوهری خود انتخواب می کنند در احادیث مختلف آمده است که برای هر مرد چهار زن از زنهای دنیا و تعداد مختلفی حوری می رسد.همچنین در برخی از منابع نوشته شده است که زنان بهشت به همدیگر حسد نمی ورزند و بر خلاف مردان تمایلی به چند شوهری ندارند و اگر هم چنین چیزی بخواهند به آنها داده می شود.اما از احادثی که از ائمه نقل می شود این نکات نیز به دست می آید که زنان زمینی از حورالعین ها هزاران بار برتر و زیبا تر می شود و مومنین بیشتر وقت خود را با زنان زمینی سپری می کنند و قدرتی به مردان مومن داده می شود که از همه زنان بهره ببرند و در برخی از منابع نیز ذکر می شود که مومن ساعتی را با زن خود در دنیا و ساعتی را با زن بهشتی خود سپری می کند.
از جمله جاهايى كه شيطان هنگام گفتن ((بسم الله )) از انسان دور مى شود.
1- در گذشته بيان شد كه شياطين در اموال و اولاد انسان شركت مى كنند. اگر كسى بخواهد شيطان از او دور شود، و در امور زندگى او شركت نكند يك راه دارد و آن گفتن ((بسم الله )) و نام خدا را بر زبان آوردن است ؛ زيرا شيطان از اسم خدا مى ترسد. رواياتى كه در اين باره از پيامبر و امامان عليه السلام نقل شده : مى آوريم تا انسان در تمام كارهاى خود نام خدا را ببرد و به ياد او باشد.
اگر كسى مى خواهد شيطان در اولاد او شركت نكند، بايد موقع جماع نام خدا را ببرد تا او فرار كند.
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كسى مى خواهد پهلوى عيال خود رود نام خدا را بر زبان آورد و ((بسم الله )) بگويد؛ زيرا اگر بدون نام خدا مشغول شود و صاحب فرزند گردد شيطان در او شركت كرده ، دليل آن هم اين كه او دشمن ما خانواده خواهد بود.
ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: انسان وقتى مى خواهد با عيال خود هم بستر شود و نشست جايى كه بايد بنشيند،شيطان هم براى همان عمل حاضر مى شود. اگر انسان ((بسم الله )) بگويد؛ شيطان از او دور مى شود. ولى اگر مشغول عمل شد و نام خدا را نبرد شيطان هم آلت خود را داخل مى كند. پس عمل از هر دو و نطفه از يك نفر آنها است .
ابوبصير عرض كرد: جانم به فدايت ، از كجا شناخته مى شوند؟ امام فرمود: به دوستى و دشمنى ما.
می خواستم بگم که امروز تولد وبلاگمه توی همین روزا بود که وبلاگم به دنیا اومد
الان یه ساله شده
تولدش مبارکه مبارکه و مبارکه
به افتخار تولد وبلاگ جون جون جونم حمله به کیـــــــــــــــــــــــــــــــک
به به! عجب کیک خومچزه ایییییییییییییی
HAPPY BIRTHDAY TO MY BLOG
بچه ها کادو یادتون نره هااااااااااااااااااااااااااا واسه ام زیاد کامنت بذارید
هر کی اومد، کمتر از ۵ تا نباید کامنت بذاره
خداحافظ تا آپ بعدی
دوستون دارم هزارتااااااااااااااااااااااااااااااااا
قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟
حاجی دیگر نمیخندی ...! چه شده آن لبخندهای دائمت؟
حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود ...سرت را بالا بگیر...
به چه می اندیشی؟
از چه دلگیری؟ ...
راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟ خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید
آن وقتها جبهه میگرفتم و جوابشان را میدادم.
حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟
رفتی که آزادی داشته باشیم؟
رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر و روسری هایشان روز به روز کوچکتر شود؟
رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند و جشن های آنچنانی؟
رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهند و اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟
حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !
جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته (که به زور پایشان نگهش میدارند)!
پسر جواب داد: «دلیلشو نمیدونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمیتونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما میتونم بهت ثابت کنم!
- ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی!
- باشه.. باشه! میگم؛ چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت..
آن روز دختر از جوابهای پسر راضی و قانع شد.
متأسفانه، چند روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامهای در کنارش گذاشت با این مضمون:
«عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم؛ اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نه! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم! گفتم بخاطر اهمیت دادنها و ملاحظه کردنات دوسِت دارم؛ اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم! گفتم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه میتونی بخندی و نه حرکت کنی! پس منم نمیتونم عاشقت باشم! اگه عشق همیشه دلیل بخواد مث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره! واقعاً عشق دلیل میخواد؟ نه! معلومه که نه! پس من هنوز هم عاشقتم.»
چند وقت پیش توی تهران، توی حسینیه ای منبر میرفتم، یه جوونی اومد نزدیک سی سالش. گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنویس، گفت نوشتنی نیست. گفتم ببین منو قبول داری؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار میکنم، کسی که نتونه حرفشو بنویسه بعدشم نمیتونه بگه. یک و دو و سه و چهار کن و بنویس. گفت باشه.
فرداشب که اومدیم، یه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را که خوندم دیدم این همونیه که من در به در دنبالش میگشتم.
فرداشب اومد گفت که: چی شد؟
گفتم من نوکروتنم، من میخوام با شما یه چند دقیقه صحبت کنم.
وعده کردیم و گفت که: منو چجوری میبینید شما؟
گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چی بگم؟
گفت: نه ظاهری، گفتم بچه هیئتی
زد زیر گریه گفت: خاک تو سر من کنند، تو اگر بدونی من چه جنایاتی کردم، چه گناهایی کردم. فقط خوب خوبه ای که میتونم بگم از گناهایی که کردم اینه که مادرمو چند بار کتک زدم، پدرمو زدم، دیگه عرق و شراب و کارای دیگه شو، دیگه...
گفتم پس الآن اینجوری!!!!!
گفت حضرت زهرا دستمو گرفت
لینک دانلود کلیپ صوتی از زبان آقای دانشمند: جوان
با خواندن داستان حضرت نوح و فرزندش مي فهميم كه عصمت پدر براي فرزند عصمت آور نيست يعني هر فردي با اراده و اختيار خود مسير خودش را انتخاب مي كند البته فرق است بين كسي كه شرایط هدايت برايش مهيا است و كسي كه اين شرايط را نداشته طبعيتا افرادي كه شرايط هدايت و تربيت ديني برايشان فراهم است مسئوليت شان سنگين تر است. اگر پدر در تربيت كم نگذارد ولي فرزند بي راهه را انتخاب كند پدر تقصيري ندارد.برخي اشتباها گمان مي كنند اگر فرزند يك روحاني منحرف بود روحاني هم الزاماً خودساخته نيست.
شخصي لاابالي و متلك گويي به روحاني اي كه فاميل او بود گفت من همه كاره هستم و لا ابالي، چرا فرزند من نماز خوان شده است و لي فرزند تو كه نماز شب خوان هستي لاابالي شده است. روحاني با شوخي گفت تو تأثير لقمه حرام و حلال بر نطفه و تربيت را نمي داني وقتي من مهمان تو مي شدم و از غذاي حرام تو مي خوردم معلوم است كه حاصلش انحراف فرزندم مي شود. و وقتي تو مهمان ما مي شدي و از غذاي حلال من مي خوردي حاصلش شد فرزند صالح تو.
خواهرم
اگه به این روز اعتقاد نداری
گِله ای نیست.
همینطوری بگرد !!
از کارهای شگفت که به بهائی نسبت می دهند، ساختمان گلخن گرمابه ای که هنوز در اصفهان مانده و به حمام شیخ بهائی یا حمام شیخ معروف است و آن حمام در میان مسجد جامع و هارونیه در بازار کهنه نزدیک بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از دیر باز همواره عقیده داشته اند که گلخن آن گرمابه را بهائی چنان ساخته که با شمعی گرم می شد و در زیر پاتیل گلخن فضای تهی تعبیه کرده و شمعی افروخته در میان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهای مدیدهمچنان می سوخت و آب حمام بدان وسیله گرم می شد و خود گفته بود که اگر روزی آن فضا را بشکافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از کار می افتد و چون پس از مدتی به تعمیر گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فوراً شمع خاموش شد و دیگر از آن پس نتوانستند بسازند. همچنین طراحی منارجنبان اصفهان که هم اکنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می شود.
در شهر توریستی اسکاگن این زیبایی را می توانید در سجیه دید،
این شمالی ترین شهر دانمارکیهاست، جایی که دریای بالتیک
و دریای شمال بهم میپیوندند. دو دریای مختلف با هم یکی
نمی شوند و بنابرین این راستا بوجود می آید.
و این همان چیزی است که در قرآن آمده است.
سورة مبارکه الرحمن
هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده …
شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند.
آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود.
اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد.
زنش آن را جابه جا کرده بود.
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند.»
————————————————————
امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر :
ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی
«دی شیخ با چراغ گشت گرد شهر
کز دیو دد ملولم و انسانم آرزو است »(1)
از دیو و دد ملولم
نقل است که در روزگاری نه چندان دور کاروانی از تجار به همراه مال التجاره فراوان به قصد تجارت راهی دیاری دوردست شد. در میانه راه حرامیان کمین کرده به قصد غارت اموال به کاروان یورش بردند. طولی نکشید که محافظان کاروان از پای درآمده یا تسلیم گشته و دزدان به جمع آوری اموال و اثاث از روی شتران مشغول شدند. حرامیان هرچه بود گرد آوردند از مسکوکات و جواهرات و امتعه و هر چه ارزشمند بود به زور ستاندند. در بین اموال مسروقه یکی از حرامیان کیسه ای پر از سکه های زر یافت که بسیار مایه تعجب بود چه آنکه در داخل همان کیسه به همراه سکه های زر تکه ای کاغذی یافت که روی آن آیه ای از قرآن در مضمون دفع بلا نوشته شده بود. حرامی شادی کنان کیسه را به نزد سر دسته دزدان برد و تمسخر کنان اشارتی نیز به دعای دفع بلا نمود.
کاش یه ماه هم بود که موظف بودیم :
از اذان صبح تا غروب فقرا رو سیر کنیم ،
نه اینکه گشنگی بکشیم تا اونها رو درک کنیم!!
دفع فراموشی
ازسلمان فارسى نقل شده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرموده است: هر كس آية الكرسى را با زعفران بر كف دست راست خود بنويسد و آن را با زبان بليسد و هفت نوبت چنين كند هرگز چيزى را فراموش ننمايد. [1]
پی نوشت :
[1] . نیز رک: حاشیه مفاتیح الجنان و کتاب مصابیح الجنان.