حديث كردند ما را... از زراره كه پرسيدند از حضرت صادق (ع) از ابتداى نسل بشر از فرزندان حضرت آدم، و گفتند كه بعضى از مردم ميگويند: خداوند وحى فرمود بحضرت آدم كه دختران خود را به پسرانش تزويج و همسر نمايد و أصل و ريشه تمامى مردم از آن برادرها و خواهرانست!

آن حضرت (در حالى كه از اين حرف باطل ناراحت شدند) فرمودند: خداوند منزه و برتر از اينست كه گوينده‏اى در باره‏اش چنين سخنى بگويد، كه برگزيدگان خلق و أحباء و أنبياء و رسل و حجج و اهل ايمان (از امم سابقه) و اهل اسلام را از حرام آفريده و قدرت نداشته آنها را از حلال بيافريند، با اينكه عهد و پيمان آنها را بر حلال و پاك و پاكيزگى گرفته است،

بخدا قسم خبر بمن رسيده كه حيوانى را (مانند اسب و خر) بطورى كه نشناسد بخواهرش جهانيدند و چون (از مجامعت) فراغت يافت شناخته كه خواهرش بوده آلت خود را با دندان بگرفت و چندان كشيد تا از بدنش جدا شده و بزمين افتاده و مرده زراره ميگويد كه از خلقت حوا پرسيده شد و عرضكردند: جماعتى ميگويند كه خداى تعالى خلق كرد حوا را از دنده آخر دنده‏هاى چپ آدم (البته اين گفتار يكي از تحريفات تورات است و يهوديان به آن اعتقاد دارند) فرمود: و تعالى عن ذلك علوا كبيرا، منزه است خداوند از آنچه آنها ميگويند: كسى كه اين چنين سخنى را بگويد قائل می‏شود كه خدا قادر نبوده خلق كند حوا را از غير دنده آدم.

سپس آن حضرت فرمود (حقيقت قضيه آنست كه) چون حقتعالى خلق كرد آدم را از خاك، امر كرد ملائكه را كه بر او سجده نمايند، و خواب را بر آدم غالب نمود، و مجددا (از باقيمانده گل آدم) خلق كرد حوا را و او را در ميان پاهاى آدم جاى داد تا زنان تابع مردان باشند، و حوا حركت كرد و از حركت او آدم بيدار شد، ندائى بحوا رسيد كه از آدم دور شو، چون آدم نظرش بر حوا افتاد مشاهده نمود كه بسيار شبيه است بصورت خودش و ليكن فرقى كه دارد اينست كه او زنست، پس با حوا سخن گفت، و حوا نيز به لغت او جواب داد، آدم از او پرسيد تو كيستى، گفت من خلقى هستم چنان كه مى‏بينى و خداى تعالى مرا خلق كرده است..... خداوند فرمود: آيا ميخواهى حوا با تو باشد و مونس تو گردد و با تو سخن گويد و بهر چه امر نمائى اطاعت كند... كه او كنيز منست، و صلاحيت دفع شهوت (و غريزه جنسى) تو را دارد، و در آن هنگام خداوند شهوت مقاربت با زن را در آدم قرار داد.

آدم عرضكرد: پروردگارا از تو خواستگارى ميكنم او را،... وحى رسيد رضاى من در اينست كه معالم (و احكام) دين مرا باو تعليم نمائى...

خداوند امر فرمود بآدم كه تو برو پيش حوا، آدم بامر خداوند برخاست و بطرف حوا رفت و براى همين جهت است كه بايد مردان براى خواستگارى بسوى زنان بردند و اينست قصه آدم و حوا.

سپس فرمود: واى بحال آن دسته از مردم (كه مي‌گويند با ازدواج فرزندان آدم با هم نسل آدم گسترش يافت)، چنان كه مى‏بينيم در تورات حضرت موسى (ع) و زبور حضرت داود (ع)و انجيل بر حضرت عيسى (ع) (قبل از تحريف شدن) و قرآن عظيم، در هيچ يك‏ از اين چهار كتاب (آسمانى) حلال نيست ازدواج خواهر با برادر، و من على‌التحقيق ميگويم كسى كه بگويد خواهر با برادر ميتواند ازدواج كند و يا شبيه آن را بگويد قصد نكرده مگر تقويت نمودن عقايد و گفتار مجوس و آتش‏پرستان را (و تقويت عقايد باطله كفر است)...


سپس حضرت صادق (ع)بشرح و بيان ابتداى نسل از فرزندان حضرت آدم ع پرداخت و فرمود: حوا هفتاد شكم بزائيد و در هر مرتبه‏اى يك پسر و يك دختر متولد ميگرديدند تا آنكه قابيل هابيل را (براى وصى پدر بودن) كشت، حضرت آدم از داغ جوانش هابيل چنان فزع و جزع نمود كه پانصد سال توانائى مباشرت با حوا را نداشت و نزديكى نكرد و از آن ببعد همبستر شد و خداوند حضرت شيث را به تنهائى بدون توأم با خواهرى بآدم عنايت فرمود، و اسم شيث هبة اللَّه است و آن حضرت اول كسى است كه از آدميان در زمين وصى و جانشين پيغمبر شد «1» و بعد از حضرت شيث خداوند يافث را بآدم مرحمت فرمود و يافث هم بدون همزاد متولد گرديد، و چون بحد بلوغ و رشد رسيدند، و اراده نمود خداوند كه نسل زياد شود چنان كه مى‏بينيد (زياد شده‏اند) و تزويج خواهر با برادر حرام بود از اين جهت حقتعالى حوريه‏اى بنام نزله (يا بركه) بود در عصر روز پنجشنبه از بهشت فرستاد و امر فرمود بآدم كه او را تزويج و همسر يافث نمايد، و پس از آنكه حضرت آدم آنها را بدو فرزند خود تزويج نمود براى حضرت شيث پسرى متولد گرديد و براى يافث دخترى متولد شد و چون بحد بلوغ و رشد رسيدند خداى تعالى امر فرمود بآدم كه دختر يافث را به پسر شيث تزويج كند، و حضرت آدم اطاعت امر كرد و آنها را همسر يك ديگر نمود، و از ايشان (و فرزندان حضرت هابيل) متولد شدند انبياء و مرسلين و برگزيدگان و نسل آنها، و معاذ اللَّه از اينكه صحيح باشد آنچه را كه ميگويند، كه پيدايش نسل (بشر) از ازدواج برادرها با خواهرها بوده[1].



[1]- علل الشرائع-ترجمه مسترحمى، ص: 59-67